-
نوش دارو ...!
پنجشنبه 12 شهریورماه سال 1388 11:57
زود است برای دیر شدن زود است برای پیر شدن برای اسارت در بند برای.... خلاصه که زود است! زود است شما بروید وما تنها بمانیم ! شما بروید تنها و ما تنها بمانیم شما تنهایی را انتخاب کنید و برای ما تنهایی را اجبار کنید ! زود است باور بفرمایید زود است ! زور است بی شما سر کردن زور است رج به رج بافتن خیالمان بی شما ! بی انصافی...
-
یاده آهوی سرگردان !!!!!!!!!!!
سهشنبه 10 شهریورماه سال 1388 16:56
سلام ! این که الان اینجام با تمام خستگی هام و خواب آلودگیم به خاطر یه یاد آوریه ! دیشب که داشتم تا سحر مقاله ترجمه می کردم و تند تند می نوشتم یهو یادم افتاد که من 2 سال پیش شایدم 3 سال پیش یه داستان نوشتم به نام آهوی سرگردان !!!!!!!!!! آهوی سرگردان داستان جالبی بود که مخاطب خاص داشت و درون مایه ی اصلی داستان تاکید بر...
-
جهنم اگزوترومی اگه که با من ازدواج نکنی !!!!!!!!!!!!!!
چهارشنبه 4 شهریورماه سال 1388 12:41
میگن جواب یک دانشجوی شیمی در دانشگاه واشینگتن به قدری جالب بوده که توسط پروفسورش در اینترنت پخش شده و دست به دست میگرده خوندنش سرگرمکننده است پرسش: آیا جهنم اگزوترم (دفعکنندهء گرما) است یا اندوترم (جذبکنندهء گرما)؟ اکثر دانشجویان برای ارائهء پاسخ خود به قانون بویل-ماریوت متوسل شده بودند که میگوید حجم مقدار معینی...
-
آغاز یک زن
چهارشنبه 4 شهریورماه سال 1388 12:37
آغاز یک زن می گویند مرا آفریدند از استخوان دنده چپ مردی به نام آدم حوایم نامیدند یعنی زندگی تا در کنار آدم یعنی انسان همراه و هصدا باشم می گویند میوه سیب را من خوردم شاید هم گندم را و مرا به نزول انسان از بهشت محکوم می نمایند بعد از خوردن گندم و یا شاید سیب چشمان شان باز گردید مرا دیدند مرا در برگ ها پیچیدند مرا...
-
تمام قصه !
یکشنبه 18 مردادماه سال 1388 18:39
چه انتظار عظیمی نشسته در دل ما همیشه منتظریم و کسی نمی آید میان این برهوت این منم، من مبهوت ! تمام قصه همین بود با تو می گفتم : حکایت من و تو؟؟ هیچ کس نمی خواند چه بر من و تو گذشته است ؟ کس نمی داند ! چرا؟ که این سکوت ، سکوت من و تو بی تردید حصار کاغذی ذهن را ز هم نشکافت !!!!!!!!!!!!!!!!!!
-
دله تنگیده !
جمعه 16 مردادماه سال 1388 17:15
سلام. خوبید؟ یکسال گذشت ! یکسال از اون پنجشنبه ی سیاه !از اون بعد از ظهر سگی گذشت و من ........... یکسال گذشت و من فکر می کردم تو این یکسال خیلی خیلی سنگ دل شدم اما دیروز ،موقع رفتن دایی .بغض تو گلوم و هق هق گریه ام ثابت کرد که نه هنوز سنگ دل نشدم و هنوز با کوچکترین بهانه اشکام راهشونو پیدا می کنند واسه سر سره بازی !...
-
بوف کور !!!!!!!!!!!!!
پنجشنبه 25 تیرماه سال 1388 21:39
بعد از آن که من رفتم ، به درک ! می خواهد کسی کاغذ پاره ها ی مرا بخواند می خواهد هفتاد سال سیاه هم نخواند !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بوف کور -صادق هدایت ------------------------------------------------------------------------------------------------------- همیشه دلم می خواست بوف کور هدایت را بخونم ، همیشه دلم می خواست چون...
-
مرا با برکه ام بگذار .....
شنبه 6 تیرماه سال 1388 13:57
گاهی نمی توان به خدا، حرف درد را با خود نگاه داشت و روز معاد زد !!!!!!!!!!!!!!! سلام ! بعد از ناتاناییل و هدیه خدا اینجا سومین جایی که حرفهایی می نویسم که دوست دارم واسه یه دوست بزنم و شاید به قول امید: من و خود من تا آخرش باهمیم ! این حرفها بیشتر درد و دل همراه با یه گزارش روزانه و اخبار مهم وگاها بی ارزش و احساسات...
-
خیلی وقته که ......
سهشنبه 26 خردادماه سال 1388 13:05
سلام ! خیلی وقته می خواستم بنویسم اما چون وقتشو نداشتم نمی شد ! از همون روزی که رفتیم مناظره انتخاباتی دانشگاه ! از همون روزی که با غرور می خوندیم یار دبستانیه من ! از همون روز که من از پنجره سالن و یه ارتفاع نزدیک دو متر پریدم پایین و رییس دانشگاه دید و همون جا اعلام کرد باید یه فکری واسه پنجره ها و این پریدن ها کرد...
-
گاهی که...
پنجشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1388 16:11
گاهی که گاهی که حرفی برای گفتن نیست، حرف*ها برای ناگفتن هست گاهی که گوشی برای شنیدن نیست، بسیار سخن برای گفتن هست گاهی که سنگی برای شیشه شکستن نیست، راه*ها برای دل شکستن هست گاهی که خنجری برای فرود آوردن نیست، کنایه*ها، نگاه*ها و زهرخندها برای زخم زدن هست گاهی که آرزویی نیست، راه*ها برای دست*یابی به خواسته*ها هست گاهی...
-
دنیای وارونه !!!
یکشنبه 23 فروردینماه سال 1388 20:11
سلام! خوبید؟ موجود عجیبیم !الان رسیدم خونه . خستمه . فردا امتحان دارم . باید واسه فردا مطلبمو تکمیل کنم . می خواستم بخوابم . گفتم مطلبو سرچ می کنم و می خوابم . تو حین گشتن دلم واسه وب نوشتن تنگید .بی خیال خواب و مطلب و امتحان نشستم دارم می نویسم ! دنیای وارونه اینو خوب می دونه !!!!!!!!!!!!!!...
-
زندگی به سبک ام پی تیری !!!(از همه در & از همه جا )
سهشنبه 18 فروردینماه سال 1388 03:51
سلام ! خوبید؟ من خوب خوبم ! روزگارم بد نیست ! می شه گفت خوبه ! همه چیز بر وقف مراد است و هی نفسی هم می یاد و می ره ! 88 خوب داره خودشو نشون می ده و تا الانش راضی کننده بوده ! اون دو کیلومتر برگه ایی که به کمد زدم و باید یک به یک به عنوان برنامه و هدف زندگی اجرا بشه تا الان لنگان لنگان ،تا یه حدودی در زمان مشخص شده...
-
دلم گرفته !
دوشنبه 3 فروردینماه سال 1388 14:45
سلام ! حالا که وقت دارم و تا ۵ فروردین که تو خونم هر روز دارم می نویسم ! راستش یا به قول اصفهانی ها راسیاتش !!!!!!!!!!!!! دلم گرفته حسابی ! تازگی ها به این باور دارم می رسم که حق داشتند وقتی می گفتند تو ، تو جامعه نگشتی ! البته گشته بودم اما دقت کافی و لازم را نداشتم و خیلی چیزها را نمی دیدم یا اگه می دیدم دقت نمی...
-
سال ۸۸ مبارک !
شنبه 1 فروردینماه سال 1388 00:53
سلام ! سال نو مبارک ! دیشب خواستم از سال ۸۷ و روزگاری که بر من گذشت بنویسم ! اما..نشد که بشود ! با اینکه سال ۸۷ واسه من کمی تا قسمتی موفقیت آمیز بود اما اصلا سال دوست داشتنی نبود . دلم می خواست بنویسم ! الان چند هفته است که با خودم تکرار می کنم چیزهایی که دلم میخواد بنویسم اما تا چشمم به صفحه سفید وبلاگ می افته همه...
-
کم کمک وقت خداحافظی ما رسیده !
جمعه 30 اسفندماه سال 1387 22:46
همه حرفهایت را حوصله میکنم و در چشمهایت که نگاه میکنم میفهمم راه را دروغ امده ام دست به دست هم پا به پای هم ودل از هم پنهان میکردیم که مبادا بیشتر از این ببازیم اما برای من فرقی نمیکند حالا که قرار است ببیازیم تو را میبازم برای من فرقی نمیکند ... باید فراموشت کنم چندیست تمرین می کنم من می توانم ! می شود ! آرام تلقین...
-
ناتمام ....
شنبه 28 دیماه سال 1387 11:00
من ، عاشقم و گناه کار آیا ، همه ی شما بی گناهین ؟ من ، گمرهم و بی قرار آیا ، همه ی شما سر به راهین ؟ اتفاقی این شعر را پیدا کردم اسم خواننده اش را نمی دونم ا ما اینقدر با سوز و مظلومانه و غم آلود این قسمت را می خونه که دله آدم واسش کباب می شه و در جواب آیا ش به این نتیجه می رسی که کسی که بی گناهه و سر به راه اونه و...
-
متولد ماه دی !
یکشنبه 8 دیماه سال 1387 12:00
فردا دوشنبه ۹ دی تولدمه ! دوباره دوشنبه و من عاشق دوشنبه هام و دوباره تولد و حال و هوای من ابری و دلتنگ و گرفته ! یه هفته قبل و بعد از تولد دلم گرفته ! دلتنگم و دلم راه و بی راه می گیره ! تمام این هفته ها که تو نت سرک نمی کشیدم با خودم و زندگی واقعه ایم در ستیز بودم ! کلی کار و برنامه و تحقیق و ایده ! کوه و کاشان و...
-
من ، نه منم ! من !
چهارشنبه 4 دیماه سال 1387 11:23
بارها از خودم پرسیدم من اینجا چه می کنم ؟ هیچ ! من تعلقی به اینجا ندارم ! تولدم پیشاپیش مبارک ! بدرود !
-
ما می خواهیم مدتی نباشیم !
چهارشنبه 15 آبانماه سال 1387 11:39
سلام ! من یه مدتی حس نوشتن ندارم حال نوشتن هم ندارم وقت نوشتن هم ندارم ! نیاز به ریکاوری دارم ! ---------------------- وا ه واه وا ه ! خسته شدم از بس این چند هفته تیکه و کنایه شنیدم و هی بهم گفتن قدرت جذبت بالاست !!!و هی تیکه هایی شنیدم که حالمو بهم می زنه ! ما نمی دانیم نداشتن ظرافت های زنانه را بپذیریم یا قدرت جذب...
-
مردودی !
پنجشنبه 25 مهرماه سال 1387 23:55
دیشب همه اش استرس داشتم .تا ۳-۴ خوابم نمی برد و همه اش فکر آزمون بودم .ساعت ۶ با صدای میس کال مهسا پریدم بالا و و آماده شدم و رفتم دم خونشون ! ساعت ۷ هیئت تکواندو بودیم .حدود ۲۰۰ نفر بودیم که آزمون داشتیم بالافاصله آماده شدیم و شروع کردیم به گرم کردن ساعت ۸ آزمون شروع شد .مارجانیکا میدونه چه استرسی داشتم . مرحله اولو...
-
از سفر به زیر زمین تا پرواز در آسمان آبی !!!!!!
دوشنبه 22 مهرماه سال 1387 01:15
اینطوری که اینجا می نویسمو دوست دارم . بی ربط هر چی تو ذهنم هست و تو اون لحظه یادمه دنبال هم می نویسم ! دوسش می دارم !(البته هنوز احساس غربت دارم اینجا ! اون دو تا وبلاگ قدیمی را بیشتر دوست داشتم !حیف شد که بعد از ۵-۶ سال حذفشون کردم .واقعا حیف !)...
-
روزانه
سهشنبه 16 مهرماه سال 1387 03:52
دیروز روز جالب و پر کاری بود .ساعت بی کاری بین کلاس را با بچه ها رفتیم آمادگاه و من سه تا کتاب شعر خریدم .کلی قشنگه و عشقولانه ! نمایشگاه کاریکاتور استاد داداشی هم بود رفتیم یه سر زدیم.کلی جاب و دیدنی بود ! پسره نصف ما سن داره اما کلی هنرمنده !آفرین کلی کیف کردم تو دفتر یادبودش نوشتم خوش باشی جوون . آی کیفور شدم که...
-
خط من .. فکر من !!!!
پنجشنبه 11 مهرماه سال 1387 04:23
اتاقو مطابق همیشه مرتب می کنم .همه چیز سر جای خود تا جهانم به سامان بشه . کتاب های آمار و زراعت و جزوه چاپی هوا و اقلیم و کلاسور جزوه ها و کتاب مونتاژ سیستم و کتاب های زبانم و دفتر روزانه و برنامه ریزی و دفتر خاطرات و موبایل و جامدادی و جزوی تکواندو را مرتب می چینم روی تخت ! واسه این اینکارو می کنم که باید به همه شون...
-
واه واه !
سهشنبه 9 مهرماه سال 1387 13:45
واه واه واه ! خدا به دور ! امروز صبح با دندون درد و یه طرف صورته ورم کرده شالو کلاه کردم رفتم اداره ی کل آزمایشگاههای فنی و مکانیک خاک وابسته به اداره راه و ترابری که ببینم می تونم برم تو یکی از آزمایشگاههاشون کار آموزی یا نه کلی پله رفتم بالا و رسیدم به دفتر رییسشون و از خانوم منشی پرسیدم شما کار آموز می گیرین؟ یه...
-
داشتم فکر می کردم ....!!!
جمعه 5 مهرماه سال 1387 05:36
سلام ! داشتم فکر می کردم چقدر خوب بود به جا امیدواری های احمقانه و تقدیر و تشکر از خودم و مارجانیکا به خاطر آدم نمونه بودن و اینکه نمی تونم کسی را نبخشم و همیشه خودم را مقصر بدونم یکم کینه به دل می گرفتم و حس انتقامم بر انگیخته می شد . کاش مثل فیلم کیلز بیل !!! می رفتم حاله کسایی که حالمو گرفتن می گرفتم دیگه ها از...
-
لعنت به من !
چهارشنبه 3 مهرماه سال 1387 21:09
لعنت به من لعنت به من لعنت به من لعنت به من لعنت به زندگی که با حضورم مسموش کردم لعنت به من لعنت به خواسته های من لعنت به من لعنت به دوست داشتن هایم لعنت به من لعنت به شیوه ی فکر و رفتارم لعنت به من لعنت به خلق و خویم لعنت به من لعنت به مهربانی های بی جایم لعنت به من لعنت به اخلاقهای کوفتی و بدم لعنت به من لعنت به من...
-
خدا ،خدا است !
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1387 02:40
دوباره تو دستم سنگینی می کنه .درش می یارم و می ذارم بالای کیبرد سمت راست! خیلی وقته بهش عادت کردم اما گاهی روی انگشتم سنگینی می کنه و انگشتم نمی تونه وزنشو تحمل کنه . درش می یارم و می ذارم جلوی چشمم .این جوری فکرم، هم رها می شه و از سیکل بسته ایی که دور ذهنم مثل حلقه دور انگشتم بسته شده خلاص می شم دوباره رها می شم !...
-
پریشان حالی
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1387 01:08
پریشان تر از اونیم که حاله خودمو بدونم و بدونم چی دارم می نویسم ،فقط می خوام بنویسم . نمی دونم چم شد دوباره که حالی به حالی شدم یه آن تغییر حالت دادم و از شادی و سرور تو خودم فرو رفتم و غرق شدم در افکاری که منو گم می کنه که منو درگیر می کنه که خلا را عمیق می کنه که منو میم و نون خالی می کنه .که تهی می شم از هرآنچه...
-
رو در و دیوار ....
شنبه 16 شهریورماه سال 1387 12:51
رو درو دیوار این شهر، همش از تو یادگاره توی این کوچه ی تاریک، منو تنها نمی ذاره یاد حرفای قشنگت، که تو قلبم لونه می کرد یاد دلتنگی چشمات، که منو بهونه می کرد میزنه آتیش به جونم، پس کجایی مهربونم آخه من ترانه هامو، واسه ی کی پس بخونم دل من هواتو کرده، آخ کجایی نازنینم کاشکی بودی و می دیدی، بی تو من تنهاترینم توی این...
-
با تو هستم ای مسافر ...
شنبه 16 شهریورماه سال 1387 12:43
با تو هستم ای مسافر ای به جاده تن سپرده ای که دلتنگی غربت من و از یاد تو برده هنوزم هوای خونه عطر دیدار تو داره گل به گل گوشه به گوشه تور و یاد من می یاره با تو من چه کرده بودم که چنین مرا شکستی بی وداع و بی تفاوت سرد و بی صدا شکستی به گذشته برمی گردم به سراغ خاطراتم تازه میشود دوباره از تو داغ خاطراتم به تو میرسم...