حرمت حس پنهان !‌

خیلی وقتها خیلی نگاهها از صد تا کلمه گویا تره ! طوری که آدم را مجبور می کنه به احترامش فقط سکوت کنه و  حرمتشو نگه داره و هر از چند گاهی تو خلوت خودتت فقط یاد آوریش کنی !
مثل امروز  !  من مات مکث نگاه ها بودم !!!! کلی جالبناک بود !!!!!!

حس پنهانی که عاشق پنهانیشم ! 

عاشق خیانت چشمهایی که می دونه نباید راز دل  را جار بزنه اما باز می زنه و  

عاشق اینکه هر دو آدرس کوچه علی چپ را از برند!!! 

در ظاهر به خون هم تشنه اند اما چشم ها حکایتی دیگر دارد !  

حکایت علاقه ایی که نباید اشکار بشه هر دو خوب اینو می دونند و با پنهانی اش !نگاه های دزدکی و و گره ی  ناگهانی چشمها  ! عشق دنیا را می کنند !
حرمت شناسند ! ارزش عشق و دل و نگاه را می دونند !
با کلمات خائن آلوده اش نمی کنند ! 

به اندازه ی کافی گویا هست !‌و به اندازه ی کافی ارزشمند !!!!!!!!!
پس در ظاهر دشمن خونی هم بودن چیزی را عوض نمی کنه !‌ذره ایی از عشق را کم نمی کنه !
 

عاشق این حس پنهانم !‌با تمام وجود 

سر انجامی نداره اما ابدیه ! 

از عمق نگاهها می شد خوند ! 

 

پ.ن:خیلی قشنگ بود ! 

پ.ن: خیلی غافلگیر کننده بود !‌جالبناکتر اینکه هر دو هم جا خوردند و برای چند دقیقه مات هم بودند و بعد هر دو با هم نگاههاشونو  دزدیدند !‌(آخه ۱۷ تا چشم دیگه داشتن این دو دشمن خونی ظاهری  را می پاییدند !‌منتظر طوفان بودند نه آرامش عمیق حس چشماشون !سرشار از اطمینان ! اعتماد ! عشق ! علاقه ! و تعجب !!!!!!!!!!!!! ) 

پ.ن: بسیار دلنشین و دوستداشتنی بود !!!!!!!!!!!!!! عا شقشم !!!!!!!!!!!!!!!‌ 

شکرنامه

سلام ! 

و سلام بر حسین ! 

ما مخلص حسین و خدای حسینیم  

 

 

دیشب تا الان اینکه چند بار خدا را از ته ته دلم شکر کردم و چند بار از ته ته ته دلم احساس رضایت داشتم را فقط خدا می دونه ! همون خدایی که مامانم دیشب می گه برو ببین به درگاهش چه کردی که این طوری هواتو داره !همان خدایی که نوشین می گه سادگی و پاکی قلبتو دیده و این طوری و با این شکل کمکت می کنه !‌همان خدایی که من می گم منه رو سیاه همیشه باعث خندش می شم و همیشه داره از عجول بودن من  و بچه بازی ها و غر غرام می خنده ! 

همان خدایی که بزرگه !حکیمه !علیمه و آموزگار !همون که امتحاناش کلی چیز با ارزش یادت می ده کلی بزرگت می کنه ! خدا جونی ! مارجانیکا جونه خوده خودم ازت ممنونم !  

 

پست قبلی را تو پریشونی نوشتم !اما بعدش یهویی دلم اروم شد ! اینقدر اروم که تا همین الان آرامشش باهامه !  

  

نمی دونم امتحان این سری را چه جوری دادم با چه نمره ایی قبول یا مردود شدم فقط می دونم راضیم به رضای خدا و خوشحال به خاطر توکلی که بهش کردم !  

 

مارجانیکا شکرت .این بار از پشت گرفتیم یا پرواز یادم دادی ؟ 

من فکر کنم پرواز یادم دادی ! 

ممنونتم  

شکر 

شکر 

شکر 

شکر 

 

 

پ.ن: پنجشنبه رفتیم مزرعه ! خدا را شکر گروهمون خیلی خوب و همکار های خوبی اند .امیدوارم به نتایج خوبی هم برسیم ! چقدر مشکل و چقدر به ماها نیاز بود !!!!! 

بعد از مزرعه با کلی خستگی و گرسنگی 12 ساعته ،رفتیم دانشگاه !کلی سر یه جا واسه نمونه ها دعوا کردیم .جا تشکر داشتند درسته می خوردندمون !!!!!!!!!!!!!!!!ما ها هم که بچه پرو !!!!!!حقمون را گرفتیم !!!!!!! 

----------------------------------------------------------------------------------------------------- 

التماس دعا !


 

چرا بعضیا .....؟

سلام !
خوبید؟ 

سال تحصیلی جدید مبارک ! 

وای چقدر این نی نی کلاس اولی ها ناز نازیند ! آدم دلش غش می ره واسشون 

 احوالاته ما هم بدک نیست !
هر روز تغییرات زندگی ام اساسی تر می شه و رنگ جدی تری به خودش می گیره  .این هم منو مست می کنه و هم می ترسونه از آینده ایی که کسی ندیده ! 

یه روز دوست عزیزم ژاندارک منو به یه بازی دعوت کرد که به علت مشغله ی زیاد نشد اون روز انجام بدم و حالا تو این پست انجامش می دم !
من تو زندگی ام یاد گرفتم واسه هر چی که دوست دارم تلاش کنم اما در کنارش بیشتر سعی کنم چیزهایی که دارم  و به دست می یارم را دوست داشته باشم  چون عمر اونقدری نیست که بشه به همه خواسته ها رسید و باید از لحظه لحظه اش لذت برد !
من این روزها دغدغه هام زیاد تر شده .کارم بیشتر شده ! تفریحم بیشتر شده ! خستگی هام بیشتر شده ذوقم بیشتر شده  اما جالبه خوابم کمتر شده !!!!!!!!!!!!  

 

بالاخره موفق شدم یه گلخونه کوچیک و نقلی راه بندازم (البته با دو سه تا بچه ها و هر کی محصوله خودشو می کاره اما به هم کمک می کنیم )  و دو روزه بذرهام جوونه زده و کلی خوشحالم کردند .ان شاالله اگه مارجانیکا کمک کنه واسه عید آماده ی فروش می شه !  

 

این ترم هم بالاخره تکواندو و سنگنوردی هم ثبت نام کردم و از امروز هم رفتم !(خیلی خسته شدم اما لذت داره خیلی !) 
این ترم می خواستم ۲۱ واحد بگیرم اما به خاطره کار و گلخونه و ورزش و کلاس زبان به همون ۱۹ واحد قناعت کردم .تازه  کلا ۴۴ واحد دیگه دارم که دانشگاه یه جوری درسها را برنامه ریزی کرده که هر کاری کنی ۸ ترمه بشی ! یعنی بالا برم و پایین بیام ۳ ترم دیگه مهمون این دانشگام !  (این همه واحد زیاد گرفتم که ۷ ترمه درسم تموم بشه حالا این ترمهای آخری این طوری شده ! هرچند واسه کارم بهتر شده اما خوب ۷ ترمه خیلی بهتر بود !)  

 

این روزها چون خیلی از خونه بیرونم و به خاطر کارهایی که می کنم با همه نوع قشری سر و کار دارم کلی اتفاق جالب و حرف های شنیدنی می شنوم که خیلی دوست دارم تو وبلاگ یا حداقل تو دفتر خاطراتم بنویسم اما وقت نمی کنم !
نحوه ی برخوردها !‌حرفهایی که بین مردم رد و بدل می شه ! داستانهایی که تعریف می کنند و عبرتها یی که تذکر می دند همه اش تجربه است !من از این که بین مردم و باهاشون سر و کله بزنیم تازگی ها هی همچین داره خوشم می یاد اما هنوز تنهایی و یه جا دنج و گفتمان دو نفره اونم با یه آدم منطقی و عاقل  راجبه مسائل مهم و سوال بر انگیز   ذهنم بیشتر واسم لذت بخشه ! اما شنیدن درد و دل مردم کوچه بازار و آدم های پولدار ! فقیر ! استاد ! تحصیلات عالیه !‌فروشنده دیپلم ! مسئوله ثبت نام ! مهندس ! دکتر !مدیر شرکت !کشاورز ! گلخونه دار ! ‌بی کار !جوون و پیر ! بچه ! سالمندان خونه سالمندان  !آدم بالا شهری ! آدم پایین شهری ! شهری ! دهاتی ! را وقتی کنار هم بذاری خودش می شه یه کتاب درس زندگی ! 

من شاید همون لحظه فقط شنونده باشم و به حرفهای کسی فکر نکنم اما وقتایی که خودمم یا دارم قدم می زنم مو به مو گفتمانام را با افراد مختلف مرور می کنم و نکته هاشو به یاد می سپرم !  

وقتایی هم که ماشین نمی برم ترجیح می دم با اتوبوس برم چون  اتوبوس ها خودش یه کلاس درس پویا است تازه کلی هم اتفاقات خنده دار توش می افته و  کلی می خندی ! (مواقعی که اتوبوس شلوغه خودش یه تمرینه مقاومت و استقامت نسبت به جاهای تنگ و خفه و محصور با گرمای غیر قابل تحمل و فشارهای جانبی و گاها بوهای ناخوشایند عرق !(اه ! حالم بد شد !!!!!) 

فکر کنم برا تجسم فشار قبرم بشه از اتوبوس شلوغ استفاده کرد؟!!!!!  

 

راستیا ! بعضی از آدم ها چرا اینقدر احمقند ! چرا فکر می کنند بقیه هم مثل خودشونند؟ چرا یکم فکر نمی کنند اگه منی که جلوشون ایستادم و به دروغ و جفنگیاتشون  به ظاهر گوش می دم دارم فکر می کنم اونم با تعجب تمام که این یارو پیشه خودش چی فکر کرده !!!!!!!!!!!!!!!! 

من تازه همیشه تعجب ام بیشتر از اونه که چرا وقتی بی تفاوتی و قیافه ی یه حالی شده منو می بینند به جا اینکه خجالت بکشند دفعه ی بعد دروغ ها و جفنگیاتشون شاخ دار تر می شه !  

یه دوستام می گفت خوب باید به روشون بیاری و الا نمی فهمند که تو فهمیدی ! 

کلی خندیدیم ! 

مثلا این گفتمان را گوش کنید که من مثلا داشتم به دوستام حماقت این آدم ها را ثابت می کردم و این بار فقط مترسک نبودم و یه دو سه جایی حرف زدم تا بعدش بیشتر بخندیم ! 

 

احمق : مزاحمتون شدم واسه شرکت !بالاخره پروژه گرفتیم !‌ 

من: ا؟ به سلامتی !الان اومدین بریم واسه شروع؟ 

احمق : نه !!!!!!! الان که نه ! مدیر پروژه همین دو ساعت پیش رفت کربلا !!!! وقتی برگشت طرح شروع می شه ! 

من:خوب همون موقع می گفتین می اومدم دیگه نیاز نبود دیگه زحمت بدین خودتون را بیایند اینجا !!! 

احمق : می دونین چیه ؟ این پروژه  و دوتا پروژه دیگه محرمانه و ملیه ! اومدم که بگم به کسی نگین رو چه پروژه هایی قراره کار کنیم ! 

من: خوب من که الانم نمی دونم رو چه پروژه هایی می خواین کار کنید !!!!!! پس مشکلی نبوده ! 

احمق:یه چیز دیگه هم بود ! من تو شرکت گفتم شما هم عضو مجمع نخبگان هستین ؟ 

من : ببخشید ؟من که نیستم !!! واسه چی اینو گفتین ؟ 

احمق :آخه نه من خودم عضو اون مجمع ام !  می خواستن بدونن شما را از کجا می شناسم گفتم از اونجا !!!! 

من: خوب راستشو می گفتین ! از دانشگاه که بهتر بود !!!!! 

احمق : نه چون من عضو مجمع نخبگانم !!!!!!! 

من ! شما دانشجو دانشگاه ما نیستین ؟ 

احمق !‌نه آخه مجمع  نخبگانم هستم !!!
من : نگاه حکیمانه ! 

احمق : نگاه مغرورانه 

من:فقط نگاه ! بعد از کلی نگاه ! خوب اگه کارتون تموم شد من کار دارم ! خدانگهدار 

احمق:کارم تموم شد فقط یادتون نره که من عضو مجمع نخبگانم ! 

من: ار ار ار ار ار! باشه !‌جونه عمت !  

بعد با دوستم کلی خندیدیم ! 

طرح محرمانه ملی ! !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

۶ ماهه هر روز می خواد کارو شروع کنه ! هر روزم یه پروژه ملی تو دست داره اما نمی دونم پس کو این کار ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یه کار معمولی هم شروع نمی کنه چه برسه طرح ملی !!!!!!

بعدم یکی نیست بگه توکه همه درساتو با ۱۰ ۱۲ دیگه خیلی شاهکار کنی با ۱۴ پاس می شی !چه جوری عضو مجمع نخبگان هستی ؟تا جایی هم که ما خبر داریم هیچ کاره خاص و فوق العاده ایی هم تا حالا انجام ندادی !و الا تو بوق و کرنا کرده بودی ! 

فکرکرده ما از پشت کوه اومدیم !!!!!!!!!(یکم هم می خواد کم نیاره و خودشو واسه ما ببره بالا !!!!‌نمی دونه ما این مو ها را تو آسیاب سفید نکردیم . کلی همه جا در رفت و آمدیم و به قوله دوستم از هر سوراخ موشی سر در می یاریم !!!!!)  (شایدم یه نامه واسش اومده جوگیر شده فکرکرده عضوه اون جا است !!!!!!!)  

---------------------------------------------------------------------------------------------- 

 

زندگی به سبک ام پی تیری !!!(از همه در & از همه جا )

سلام !
خوبید؟ 

من خوب خوبم !
روزگارم بد نیست ! می شه گفت خوبه ! 

همه چیز  بر وقف مراد است و هی نفسی هم می یاد و می ره ! 

88 خوب داره خودشو نشون می ده و تا الانش راضی کننده بوده !
اون دو کیلومتر برگه ایی که به کمد زدم و باید یک به یک به عنوان برنامه و هدف زندگی اجرا بشه تا الان لنگان لنگان ،تا یه حدودی در زمان مشخص شده اجرا شده .(خیلی هاش کامل نیست اما خوب یه ریزه هم که شده بهش پرداختم !تازه خیلی هاش وسط کار تغییر مسیر داده و راه بهتری براش پیدا شده و بهتر از اونی که فکر می کردم و می خواستم شده !مارجانیکا شکرت !)  

  

زندگی به سبک  mp3  را خیلی خیلی دوست دارم! 

با اینکه هیچی انرژی برام نمی مونه  و حسابی خسته می شم و دلم لک میزنه واسه یه روز بی خیالی و قدم زدن بی هدف تو خیابون و به قول دوستان ولو لوژی !!!! یا یه خواب کامل و 24 ساعته ! اما دوسش دارم . 

واسم لذت بخشه ! 

این نوع زندگی یکم دنیاتو محدود می کنه به کارهایی که باید انجام  بگیره و واسه همین کمتر با دنیایی که واقعی تره برخورد می کنی و این یکم روحتو آروم می کنه چون کمتر با چیزهایی که دوست نداری برخورد می کنی . ذهنت بیشتر درگیر حال می شه و کمتر به آینده ی مجهول و گذشته ی معلومت  می پردازه و می شی اونی که واقعا هستی نه اونی که بودی یا قراره باشی !  

 

الان دغدقه ها و برنامه هام جالب شده ! 

شنبه تا جمعه همش درگیر   

21  واحد درسی  

کار آزمایشگاه و مطالعه مازاد تا بتونم پا به پا فوقی ها کار کنم   

نوشتن مقاله  

کلاس زبان( جبران نامردی که ترم قبل در حقم شد و خیلی ناجوانمردانه مردود شدم .دوباره همون ترم قبل را می خونم و واسه اینکه حوصله چیزی که بلدم را ندارم تصمیم گرفتم این ترم کلی متن تخصصی رشته ام را ترجمه کنم و 504 را بخونم و از استاد این ترم برای کمک در این موردها استفاده  کنم تا نمره ی کلاسی هم بالا بهم بده ) 

تکواندو (عزا می گیرم اینو چیکار کنم چون خیلی خیلی کم وقت می کنم برم ساعتی که استاد خودم هست و فکر کنم مجبور بشم برم با شاگرد استاد فعلا و  تا بعد و موقع آزمون !  

کوه و سنگ نوردی (من عاشق سنگ نوردی و پاندول شدن تو هوا و سقوط از  ارتفاع هستم .وای که فوق العاده لذت بخشه.اصلا نمی شه ازش گذشت هرچند خیلی کمش کردم . )  

کارگاه هنری و حسابداری کارگاه و خرید جنس و فروش دست ساخته ها (همه دانشجوییم و وقتمون کمه و خیلی کم کار می کنیم .و الا در آمد بالایی داشتیم .خیلی باعث روحیه و خلاقیت می شه ) 

روزی یه کار خونه هم انجام می دم (ظرف شستن و جارو و....) 

موسیقی هم فعلا تعطیل .تا ان شا الله اگه فرصت بشه تیر دوباره برم کلاس !دلم لک زده واسه نت و ساز و نواختن !  

 

بعضی شبها آرزو می کنم کاش به جای 24 ساعت هر شبانه روز 48 ساعت بود تا من راحت تر به همه کارهایی که می خوام برسم (آخه کلی کار دیگه هم هست که به علت کمبود وقت فعلا فاکتور گرفته شدن .یه سری شون هم علاوه بر کمبود وقت  مشکل کمبود بودجه هم دارند.) 

 

( وای در کمد بازه ،چشمم افتاد به  سبد لباس ها ی اتو نشده یه کوه لباس دارم اتو کنم اما وقتش نیست و دم رفتن به مهمونی یا دانشگاه بنده تازه دست به کار اتو کردن می شم !!!! همه دم درند .بنده نشستم اتو می کنم .خیلی باحالم !!!)   

------------------------------------------------------------------------------------------------------ 

وای مارجانیکا می دونه چقدر از اینکه با استاد  کار می کنم خوشحالم.خیلی باحال و دوست داشتنیه .اصلا آدم با کار کردن با اون خسته نمی شه .کلی جالبه این بشر . 

تو کار جدی و سخت گیر .در بقیه موارد هم دلسوز و شوخ طبع . 

(مثلا می گی استاد فلان چیز را نمی تونم پیدا کنم .موبایلشو می گیره سمتت می گه زنگ بزن 118 اونجا پیداش نکردی 115 125  و  معراج هم هست !!!!تماس بگیر ان شا الله پیدا می شه !) 

 

همه دوستش دارند از لیسانس تا فوق و اساتید و ... 

 

انشا الله صد سال زنده باشه و سایه اش رو سر خانواده و بچه هاش .واسه ما که خیلی زحمت می کشه بیشتر از اونی که وظیفه اش و ازش توقع می ره !  

 

خوب درس می ده .توضیح عالی می ده ومجبورت می کنه خودت هم نخوای فعال باشی .صدبار یه چی را بپرسی با  حو صله واست جواب می ده . 

تازه ماشینش را هم به دانشجو  فوق قرض می ده !!!!فکرشو کن !من که شاخ در آوردم تا دیدم ! 

 

--------------------------------------------------------------------------------------------- 

امشب که دلو زدم به دریا و دارم می نویسم و بی خیال چند تا کارها شدم دلم می خواد از هر دری صحبت کنم . 

خواب پریشبو چقدر دوست داشتم .خیلی باحال بود .چقدر آدمه تو خوا ب یه جوری بود .مهربون و دلنشین وقتی بیدار شدم دلم واسش تنگیده بود .کاش بازم بیاد به خوابم .  

 

 

------------------------------------------------------------------------------------------------------ 

این شعر دیونه ، از قفس پرید محمد زارع هم مثل بقیه کارهاش قشنگ و شنیدنیه ! 

چقدر قیافه این پسر مظلوم وآرامش بخشه .به دل می شینه .مخصوصا تو همین کلیپ  این آهنگش اونجایی که دستش تو جیبشه ! 

------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

این قسمت مخاطب خاص داره : 

نمیدونم هنوز اینجا را می خونی یا نه .وقتی بهم گفتی اینجا را پیدا کردی و از حرفات فهمیدم که خوندیش تعجب کردم .آخه نباید طبق گفته ی خودت این کارو می کردی .  

می دونی خیلی این صحبت بعد از 8 ماه و شنیدن حرفات  مفید فایده بود  

اما یادآوری چند نکته که مطمئنم متوجه اش نشدی لازمه :  

گفتم بهت هر شب دعات می کنم و تو در جواب گفتی سعی کن نری تو رویا و خیال پردازی نکنی ! 

اما دلیل دعای هر شبم : تو خیلی کمک کردی بهم .ممولم بودی اما اون 5 شنبه ی سیاه دلمو شکوندی نا خواسته و از سر درد دعای بد برات کردم اونم 2 تا !تو دل شکستن به حقه که مرغ آمین صداتو می شنوه و دعاتو مستجاب می کنه .من مریم مقدس نیستم اما دلم شکست و مطمئنم دعام می گیره .همیشه مواظب بودم کسی را نفرین نکنم اما اون شب اینقدر غم رو دلم بود که فقط اون نفرینه آرومم می کرد .بعد چند روز پشیمون شدم از دعای بد اما دیر شده بود . 

حالا هر شب دعات می کنم تا دومین دعام حداقل مستجاب نشه  دلم می خواست جبرانش کنم! 

  

همیشه تو رویاها فقط خوبیها و چیزهایی که دوست داریم جا می گیره .قرار نیست تو رویاها هم حرص بخوریم و ناراحت بشیم .نسخه ایی که از آدمها تو رویاهامون می سازیم با واقعیت آدمها ی رویامون زمین تا آسمون فرق داره .تو این نسخه فقط خوبی ها  جا می گیره . 

پس نگران رویاسازی من نباش .شخص توی رویای من فقط قسمتهای خوبه تو را داره و نمی تونه خوده خوده تو باشه .خودتو با من چیکار داری .(اگر بعد از 8 ماه هم اومدم رو خطت  فقط واسه اینکه دلم تنگ شده بود .همین و همین !)  

 

من تو اون ماجرا بچه بازی کردم .لجبازی کردم .می خواستم لج در بیارم .اینها اشتباهات من بود .اما تو همین اشتباهات هم درست عمل کردم .خودم بودم .قبل این ماجرای آخر من با تو خداحافظی کردم که دوستانه و با یه خاطره ی خوب تمام شه .به اون دوستت هم گفتم برو دنباله زندگیت .نامردی را تمام  کردین هم تو و هم دوستت .

نفهمیدم چرا این کارو کردین .مهم هم نیست چون الان می فهمم اگه این اتفاق نمی افتد من هنوز تو مسیر اشتباه بودم و خیلی چیزهایی که الان دارم و نداشتم . همون مثل عدو شود سبب خیر عینا اتفاق افتاد واسه همین هم بازم ازت ممنونم . 

می دونی دوست ندارم دیگه هرگز باهمدیگه روبرو بشیم .واسه همین سپردمت دست مارجانیکا .اگه یه روزی فهمیدی چه کردی با من و عذاب وجدان گرفتی  برو سراغ خدات.امیدوارم ببخشدت. 

یه لطفی کن  

مردونگی کن ،جوانمردی نشون بده و دیگه نیا وبلاگ من .به هیچ وجه .دوست ندارم نوشته هامو بخونی . 

نمی خوام این وبلاگو هم از دست بدم . و الا حذفش می کردم . 

ممنونت می شم . 

 

امیدوارم بعد از این هم اتفاقی نیافته که یاده من بیافتی و کلا فراموش کنی کسی به این نام ونشونی  میشناختی  

همچنین این آرزو را برای خودم دارم. 

برو خوش باش جوون و زندگیتو کن و ازش لذت ببر  

خداحافظ برای همیشه !  

همین الان صفحه را ببند و دیگه هیچ وقت  نیا  اینورا

(خبر ندارم دوستت هم اینجا را می خونه یا نه اما اگه می خونه در مورد ایشون هم نظرم همینه .دوست ندارم ایشون هم نوشته های منو بخونه )

----------------------------------------------------------------------------------------------------- 

 

 

 

این هشتاد و هشتیه الکی الکی خوشمه .از تنهاییم لذت می برم . مارجانیکا را شکر  صبح تا شب واسه خودمم . 

همه تا دلتون بخواد ماجرای عشقی دارند و بنده هم که روم نوشته گوشه مفت !  

مخزن السرار هم شدم .  

کلی هم الکی الکی ارج و قرب گرفتم نزد خانواده هاشون .بنده خدا پسره کلی خرج می کنه طرفو مهمون می کنه و کادو براش می یار ه، تو خونشون بنده جورپسره  را می کشم  و به نام بنده ختم به خیر می شه ! 

  

تازه چقدر مردم دست و دلوازند !مارجانیکا شانس بده . یارو زوری کرایه راه می داد حالا در عرض 2 ما ه  حدود 400 هزارتومان کادو داده و 600 هزار تومان کادو گرفته !!!!!!!! 

 

ازم پرسید چرا با هیچکی رفیق نمی شی ؟ 

گفتم عزیزم حسودیت می شه من راحت دارم زندگی می کنم و با همتون متفاوتم !اولا سری که درد نمی کنه دستمال نمی بندند .دوما مار گزیده از ریسمون سیاه و سفید می ترسه عمرا  من به کسی رو بدم .نا سلامتی فمنیستم بعد دله دیونه  واسه خودش دوست می داره و خوشش می یاد . استغفر الله . خوشم شد که حسابی ادب شد دلکم )سوما ما که شانس نداریم می یایم ابروشو درست کنیم می زنیم کورش می کنیم . می ترسم با یکی دوست بشم پول بلیت اتوبوسشم من بدم ! 

 ترکید از خنده و گفت واقعا متعاقد شدم .اما خوب ضرب المثل بلدیها  

گفتم : اوهوم ! 

حالا  برو فکر کن این بار چی  واسش بخری و اگه اینو گفت چی جواب بدی و اگه اون کارو کرد تو چی کار کنی   و نگران باش نکنه زیر سرش بلند بشه و ... 

واییی خوش به حاله خودم که خر ندارم  از خرجین و کاه  خبر ندارم  

اینم واسه حسن ختام !!!! 

مرد از خنده !  

------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

در راستای متفاوت بودن با بقیه و حفظ غرور همیشگی و حفظ شعاع دید تا نوک بینی  ما هرگز تن به خفت و خواری دوستی با این پسران بی وفا و .... نمی دهیم این - این /  !!!!!!!!!!!!!!!!! 

ما از زندگی mp3 خود نهایت لذت را می بریم  .و در همین راستا جایی برای کسی نداریم . 

(حالا اگه یه سواری با اسب سفید و دارای مدرک دکترای phd  و خانه و ماشین(ترجیحا مدل بالاتر از ماشینه خودمان ) و ویلا و فقط با قصد ازدواج جلو آمد یه جایی ،یه گوشه ،کناری  جاش میدیم دیگه . 

چی کار کنیم .دلمون رحمه .از خود گذشته ایم و کم توقع !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

 

------------------------------------------------------------------------------------------------ 

 

از آنجایی که بنده گوش مفت تشریف دارم .کلی قصه ی زندگی اطرافیان را شنیده ام از خواهر زندایی گرفته تا نوه ی دختر عموی  مامان  و در همه ی این حکایتها بنده به این نکته پی بردم که واقعا شکرت که جای خودمم ! 

---------------------------------------------------------------------------------------------------- 

ما زندایی مان را بسیار بسیار دوست می داریم زیرا که حق خواهری هم برای ما به جا می آورند و همراهه خوبی اند ! 

13 بدر با دایی و خانواده ی دوست بابا خیلی خوش گذشت  .خیلی خیلی 

 

ما این دکتر دایی را هم دوسش می داریم . خیلی خوبه .خدا حفظش کنه . 

----------------------------------------------------------------------------------------------------- 

 

 راستی شنیدین تخت جمشید را هم  یه استاد شیرازی  تکذیب کرد !! جلل خالق !  

 

------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

خوب دیگه تا طوماری دیگر بدرود  

 

خوش باشین جوونها !!!!!!!!!!!!!!!
یووووووووووووووووووووووو هووووووووووووووووووووووووووووووووووووو 

 

بلندی های بادگیر!

بلندی های بادگیر!!!

تقدیم به خداوند به پاس آفرینشهای سفید و سیاهش و به یاد م.ا.رج.ان.ی.ک.ا آخرین آیه از کتابی مقدس که در خاطره ی جهان مانده است... 

با خواندن متن بالا :                                                                                

م.ا.ر.ج.ا.ن.ی.ک.ا را من نام خالق و پروردگارم نهادم چون هم مقدس است و هم نشانه هم علم است و هم جاودانه ،هم  اولین است و هم آخرین و تنها چیزی است که همیشه در خاطره ی جهان باقی می ماند !الفاظ خدا کم نیست !و همه ی اون الفاظ بزرگی و یگانی خدا را می رساند اما خوده خدا گفته :

هیچ ترتیبی و آدابی مجو                            هر چه می خواهد دل تنگت بگو !

تو کتاب حسین پناهی  در حال سرک کشیدن بودم که به یکی از نوشته ها ش با نام بلندی های بادگیر رسیدم !

قبلا یه رمان خارجی با این نام خونده بودم که تا مدتها فکر منو به خودش مشغول کرده بود ! خیلی سخت بود تصمیم گیری راجبه شخصیتهای اون رمان !و در پایان به این نتیجه می رسیدی که حق هیچ کدوم اون چیزی نبود که براشون اتفاق افتاده !

این اسم بلندی های بادگیر خیلی جذبم کرد و با خوندن اولین جمله اش بیشتر تعجب کردم و لذت بردم !شعری که سه سال بود دنبالش بودم همین بود بلند های بادگیر!!!!!
تقدیم به م.ا.ر.ج.ا.ن.ی.ک.ا.ی عزیزم :

                      *بلندی های بادگیر*

این لحظه و همیشه!

به یاد م.ا.ر.ج.ا.ن.ی.ک.ا!

عزیزترین موجود معاصرم !

که در اعماق این دریای وهم و هول و مرگ،

مروارید اکتشافاتم شد

و اکنون

یگانه و بی تا

می درخشدو ظلمانی ترین  زوایای وجودم را روشن می کند!

به یاد او که شبیه هیچ کس نیست !

شبیه هیچ کس

الا رویاهای دور و دراز خودم !

بهانه ی همه دویدن ها و ایستادن ها ونشستن ها و خوابیدن ها!

بهانه ی همه ی سکندری ها و خیره گی ها و دل تنگی ها و بی خوابی ها!

سبز ترد هفت سالگی

و طلای همیشه !

آسمان درختان بادام همه ی بهار ها!

سنگ ها و گلسنگ ها ی همه کوهستانها

و گل بوته های ارغوان همه ی تپه ها!

ناز همه ی بوته ها

معجزه ی همه ی آواها،

که همراه با زمین

چشم سنجاقک احساس را به طلوعی دوباره می کشاند!

هفت لایه ی زمین !

هفت پرده ی آسمان!

همه جا!

همه جا!

همه جا تو بودی دلم را به بازی می گرفتی نمی شناختمت !

در داستانهای روسی،

پشت پنجره،

سربر شیشه یخ بسته،

برف سنگین خیابانها را تما شا می کردی

و در شعر آمریکای لاتین،

با موهای وز وز هرگز شانه نخورده و صورت خاکی،

چون سیب زمینی تازه از خاک در آمده یی،

چشم ها را تنگ کردی

و خیره بر دوربین خبرنگار غریبه ماندی و هیچ نگفتی!

افسون همه ی دریا ها !

ژرفای همه ی افق ها!

جذبه ی همه ی خاکها

و آن حس غریبی که بناهای متروکه می دهند!

چمن زادگاه گوزن های خسته ی مهاجر!

رقص خوشه ها !

طعم گل !

طعم ازگیل!

عطر تنباکو

و معماری سرسری قاب پروانه ها!

زنگوله ی فریبای همه ی بادها!

پاریسه توریسته بنگلادشی دل!

ترانه ی غلیظ کوه نورد تنها!

همه ی زمین،

با رنگین کمانهای هزار رنگش!

آخرین آیه از کتابی مقدس که در خاطره ی جهان مانده است !

لالای رامش گر کودک عقل!

آدرس خدا!

زیباترین ترجمان ربوبیت!

بها و بهانه!

بهانه و بها!

هستی کوچک من ،

با کهکشان دور و نزدیکش !

زمین کوچک من،

با الپ ها و البرزها و اطلسها و

نمک ها و گوگردها و میخک ها و سنگ ها

و صحراها و شقایق ها و شهر ها و درخت ها و   نروژهایش!

همه ی نمرات کسری ریاضیات دبیرستان وجود !

به یاد تو!

یادم!

تنها یادم!

این لحظه و همیشه...