برای بهترینم .یکی یدونه داداشم !

خیلی وقته با هم حرف نزدیم.از اون حرفهای دو نفره از جنس نیمه شب . از اون حرفهایی که شبهای امتحان بیشتر دلمون می خواست حرف بزنیم .از دوست و معلم و اتفاقات تا احساس و منطق و فلسفه .

دلم لک زده برا حس ناب درد و دل از جنس من و تو . از جنس رابطه من و تو .از کودکی تا امروز .از خونه قدیمی و درست کردن نقشه گنج و حیاط گردی و تیرکمون و گرفتن گنجشک تا برف بازی و پشتی زدنها و کشتی و  دعوا سر لامپ خاموش کردن و بهانه های جور واجور !دلم لک زده واسه گشت و گذار دو نفره !پاساژ و خرید و حرف  و در آخر دعوا و تصمیم اینکه دیگه عمرا با هم بریم بیرون و باز دفعه ی بعد با ذوق مشتاق رفتنه با هم !

گاهی لج بازی گاهی عشق .گاهی حسادت گاهی گذشت گه گاه بدجنسی .دلم لک زده واسه وقتهایی که میامدی مهمانی اتاق من !هی راه می رفتی و حرف می زدی و بعداز یکم مکث می گفتی آره و دوباره ادامه می دادی .

قیافه و حرکات بچگیت هنوز جلو چشمه .انگار همین دیروز بود و تو چه زود بزرگ شدی و واسه خودت مردی شدی !

خنده های بچگیت و صدای آجی آجی گفتنت !می دونی خیلی وقته دیگه بهم نگفتی آجی ! رابطه ی  احساسی عمیقت با مادربزرگ. شیطنت هات ! تو بهترین بودی. من همیشه به تو افتخار می کردم .به هوش و استعدادت .به احساساتت و به ذوق و سلیقه ات

به دستمال جمع کردن و تا کردن و نظم کشو بچگیت

به نقاشی های قشنگت که من همه ی دفتر نقاشی هات را به عنوان یادگاری نگه داشتم .

به اولین دفتر خاطراتت که تو تقویم عید با کلی غلط املایی و نگارشی و دستوری خاطرات عید را نوشته بودی .

به درس خواندن تو عید و معدل ۲۰ و تیزهوشان قبول شدنت !

به تیم بسکتبالتون و تلاشت و قهرمان شدنت و افتخار من و خانواده و پدربزرگ و مادربزرگ تو جایگاه حضار و ذوق قهرمانیت !

به مطرح بودنت تو مدرسه و شورای مدرسه !

بچگیت گذشت . نوجونیت را هم دوست داشتم . نوجونیت با اون سیبیل های یکی بود یکی نبودت که هر چی بهت می گفتم بزن زیر بار نمی رفتی و تا خودت تصمیم  نگرفتی پی حرف نرفتی !

کلاس دو در کردن دبیرستان و کلاس کنکورات را همه زیر بغلم بود !از همشون خبر داشتم .اما به حساب جوونیت بیخیال می شدم و زیر آبتو نمی زدم !هر از چند گاهی یه یادآوری به خودت می کردم اما سر و کلت خیلی بو قرمه سبزی می داد .گوشت بدهکار نبود و زبونت طلبکار بود !

منم کم کم زندگیم به یه مهمانی تبدیل شد و بایدی ملزم شد به رفتن !

تا اینکه نتیجه ها رو زدن  و  قبول شدی ! خداییش فکرش را هم نمی کردی با این خوندن قبول بشی اما هوشت به دادت رسیده بود! اما  قرمه  سبزی کار دستت داده بود و ورودی بهمن شدی !یادم نمی ره تکیه داده بودی به دیوار و گفتی : خدا من برم دانشگاه دیگه حسابی درس می خونم !و خدا هم حرفت را شنید و تو رفتی دانشگاه !

قبل دانشگاه سر کار می رفتی .کلی بهت افتخار می کردم . اونروزی که واسه تولد شوهرم رفتی کار کردی و دستت زخم شده بود و شبش پول زحمت کشی خودت را رفتیم بیرون واسه حمید پیراهن خریدیم و من توأم بودم از احساس غرور و شرمندگی و افتخار ! غرور از باب مرام تو .شرمنده ی رفتار و دست زخمی تو و مفتخر به داشتن تو !

 دانشجو شدی !کجدار و مریض درس خوندی .یه ترم به خاطر دوستت و یه ترم به خاطر احساست .یه ترم به خاطر نامردی و یه ترم به خاطر بی انگیزگی !

خیلی دوستت دارم .شاید از دست من دلخور بشی اما انگیزه ی تو باید بابا و مامان و من باشیم که به تو نیاز داریم .به خوش قلبیت .به شادیت .به حمایتت .به موفقیت هات . تو واسه ما دلگرمی هستی . امیدی و آینده ای. هزاران هزار بار تو هراتفاق کوچیک و بزرگ ما به تو افتخار کردیم . خیلی وقتها از دست بچه بازی هات ناراحت شدیم .از غمت غصه خوردیم و از شادیت لذت بردیم .تو ۹۰ سالت هم بشه داداش کوچولوی منی من حواسم به تو هست .تو تجربه های تلخت کنارت هستم حتی اگه تو دوست نداشته باشی . تو اشتباهاتت مصحح می شم حتی اگر بهت بر بخوره و هر جا بشه حمایتت می کنم حتی اگر به غرورت بر بخوره چون که من خواهرتم . تو عمر و جونه منی . بهترین دوران را با تو داشتم . با تو زندگی را کشف کردم با تو همسفر خیال بودم .با تو کاشف بودم .  همراه تو  کنجکاوی های کودکانه ام را  دنبال کردم .با تو خندیدم .  با تو گذشت .تقسیم اتاق تقسیم وسایل . اشتراک گذاری را یادگرفتم با تو من مسئول شدم . مسئولیت را یاد گرفتم .مواظبت را یاد گرفتم و من به خاطر تو حس خواهرانه را تجربه کردم . حس برادر داشتن . با تو من تنها نیستم .مامان تنها نیست .بابا تنها نیست.

من نمی تونم ببینم عمرت تلف بشه .استعدادات به خواب بره و آینده ی نزدیکت را به خاطر حسرت چیزهایی که گذشته از بین ببری . اگر می گم درس بخون چون می دونم تو حقت اینه که معدل دانشگاهت بالا باشه . دانشگاهت بالاخره تمام می شه اما با معدل خوب تموم شه حقه تو. بهت می گم سرمایه گذاری کن چون به قول خودت کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من موقعی که نیاز داری شاید هیچ کس نتونه کمکت کنه . خودت به داد خودت می رسی .بهت می گم فکر آینده باش . چون همه در آخر به دنبال زندگی خودشون می روند و هیچکس براش مهم نیس آینده تو را بسازه و یا خراب کنه . 

من همیشه منتظر خوشحالی و شادی و موفقیت های تو هستم .منتظر درخشش تو . تو می تونی و من برای همین توقع دارم .یکم تلاش کن .خوابت را تنظیم کن . اهداف سالیانه تنظیم کن .

مثلا تا پایان ۹۲ باید ۳۰ واحد پاس کنم .باید ۵۰۰ هزارتومان  پس اندار کنم .باید به فلان کلاس برم .باید زبان فلان سطح باشم .باید باشگاه فلان برم .باید با فلان کس قطع رابطه کنم .باید با فلان کس ارتباط برقرار کنم .باید  ۲ نفر جدید منو تو کار بشناسند.باید با فلان استاد طرح دوستی بریزم .برا استفاده از اینترنت زمان مشخص بذار .نذار زندگیت را متوقف کنه یا تاثیر زیادی روش بذاره .

دوستت دارم .بوس بوس