چرا بعضیا .....؟

سلام !
خوبید؟ 

سال تحصیلی جدید مبارک ! 

وای چقدر این نی نی کلاس اولی ها ناز نازیند ! آدم دلش غش می ره واسشون 

 احوالاته ما هم بدک نیست !
هر روز تغییرات زندگی ام اساسی تر می شه و رنگ جدی تری به خودش می گیره  .این هم منو مست می کنه و هم می ترسونه از آینده ایی که کسی ندیده ! 

یه روز دوست عزیزم ژاندارک منو به یه بازی دعوت کرد که به علت مشغله ی زیاد نشد اون روز انجام بدم و حالا تو این پست انجامش می دم !
من تو زندگی ام یاد گرفتم واسه هر چی که دوست دارم تلاش کنم اما در کنارش بیشتر سعی کنم چیزهایی که دارم  و به دست می یارم را دوست داشته باشم  چون عمر اونقدری نیست که بشه به همه خواسته ها رسید و باید از لحظه لحظه اش لذت برد !
من این روزها دغدغه هام زیاد تر شده .کارم بیشتر شده ! تفریحم بیشتر شده ! خستگی هام بیشتر شده ذوقم بیشتر شده  اما جالبه خوابم کمتر شده !!!!!!!!!!!!  

 

بالاخره موفق شدم یه گلخونه کوچیک و نقلی راه بندازم (البته با دو سه تا بچه ها و هر کی محصوله خودشو می کاره اما به هم کمک می کنیم )  و دو روزه بذرهام جوونه زده و کلی خوشحالم کردند .ان شاالله اگه مارجانیکا کمک کنه واسه عید آماده ی فروش می شه !  

 

این ترم هم بالاخره تکواندو و سنگنوردی هم ثبت نام کردم و از امروز هم رفتم !(خیلی خسته شدم اما لذت داره خیلی !) 
این ترم می خواستم ۲۱ واحد بگیرم اما به خاطره کار و گلخونه و ورزش و کلاس زبان به همون ۱۹ واحد قناعت کردم .تازه  کلا ۴۴ واحد دیگه دارم که دانشگاه یه جوری درسها را برنامه ریزی کرده که هر کاری کنی ۸ ترمه بشی ! یعنی بالا برم و پایین بیام ۳ ترم دیگه مهمون این دانشگام !  (این همه واحد زیاد گرفتم که ۷ ترمه درسم تموم بشه حالا این ترمهای آخری این طوری شده ! هرچند واسه کارم بهتر شده اما خوب ۷ ترمه خیلی بهتر بود !)  

 

این روزها چون خیلی از خونه بیرونم و به خاطر کارهایی که می کنم با همه نوع قشری سر و کار دارم کلی اتفاق جالب و حرف های شنیدنی می شنوم که خیلی دوست دارم تو وبلاگ یا حداقل تو دفتر خاطراتم بنویسم اما وقت نمی کنم !
نحوه ی برخوردها !‌حرفهایی که بین مردم رد و بدل می شه ! داستانهایی که تعریف می کنند و عبرتها یی که تذکر می دند همه اش تجربه است !من از این که بین مردم و باهاشون سر و کله بزنیم تازگی ها هی همچین داره خوشم می یاد اما هنوز تنهایی و یه جا دنج و گفتمان دو نفره اونم با یه آدم منطقی و عاقل  راجبه مسائل مهم و سوال بر انگیز   ذهنم بیشتر واسم لذت بخشه ! اما شنیدن درد و دل مردم کوچه بازار و آدم های پولدار ! فقیر ! استاد ! تحصیلات عالیه !‌فروشنده دیپلم ! مسئوله ثبت نام ! مهندس ! دکتر !مدیر شرکت !کشاورز ! گلخونه دار ! ‌بی کار !جوون و پیر ! بچه ! سالمندان خونه سالمندان  !آدم بالا شهری ! آدم پایین شهری ! شهری ! دهاتی ! را وقتی کنار هم بذاری خودش می شه یه کتاب درس زندگی ! 

من شاید همون لحظه فقط شنونده باشم و به حرفهای کسی فکر نکنم اما وقتایی که خودمم یا دارم قدم می زنم مو به مو گفتمانام را با افراد مختلف مرور می کنم و نکته هاشو به یاد می سپرم !  

وقتایی هم که ماشین نمی برم ترجیح می دم با اتوبوس برم چون  اتوبوس ها خودش یه کلاس درس پویا است تازه کلی هم اتفاقات خنده دار توش می افته و  کلی می خندی ! (مواقعی که اتوبوس شلوغه خودش یه تمرینه مقاومت و استقامت نسبت به جاهای تنگ و خفه و محصور با گرمای غیر قابل تحمل و فشارهای جانبی و گاها بوهای ناخوشایند عرق !(اه ! حالم بد شد !!!!!) 

فکر کنم برا تجسم فشار قبرم بشه از اتوبوس شلوغ استفاده کرد؟!!!!!  

 

راستیا ! بعضی از آدم ها چرا اینقدر احمقند ! چرا فکر می کنند بقیه هم مثل خودشونند؟ چرا یکم فکر نمی کنند اگه منی که جلوشون ایستادم و به دروغ و جفنگیاتشون  به ظاهر گوش می دم دارم فکر می کنم اونم با تعجب تمام که این یارو پیشه خودش چی فکر کرده !!!!!!!!!!!!!!!! 

من تازه همیشه تعجب ام بیشتر از اونه که چرا وقتی بی تفاوتی و قیافه ی یه حالی شده منو می بینند به جا اینکه خجالت بکشند دفعه ی بعد دروغ ها و جفنگیاتشون شاخ دار تر می شه !  

یه دوستام می گفت خوب باید به روشون بیاری و الا نمی فهمند که تو فهمیدی ! 

کلی خندیدیم ! 

مثلا این گفتمان را گوش کنید که من مثلا داشتم به دوستام حماقت این آدم ها را ثابت می کردم و این بار فقط مترسک نبودم و یه دو سه جایی حرف زدم تا بعدش بیشتر بخندیم ! 

 

احمق : مزاحمتون شدم واسه شرکت !بالاخره پروژه گرفتیم !‌ 

من: ا؟ به سلامتی !الان اومدین بریم واسه شروع؟ 

احمق : نه !!!!!!! الان که نه ! مدیر پروژه همین دو ساعت پیش رفت کربلا !!!! وقتی برگشت طرح شروع می شه ! 

من:خوب همون موقع می گفتین می اومدم دیگه نیاز نبود دیگه زحمت بدین خودتون را بیایند اینجا !!! 

احمق : می دونین چیه ؟ این پروژه  و دوتا پروژه دیگه محرمانه و ملیه ! اومدم که بگم به کسی نگین رو چه پروژه هایی قراره کار کنیم ! 

من: خوب من که الانم نمی دونم رو چه پروژه هایی می خواین کار کنید !!!!!! پس مشکلی نبوده ! 

احمق:یه چیز دیگه هم بود ! من تو شرکت گفتم شما هم عضو مجمع نخبگان هستین ؟ 

من : ببخشید ؟من که نیستم !!! واسه چی اینو گفتین ؟ 

احمق :آخه نه من خودم عضو اون مجمع ام !  می خواستن بدونن شما را از کجا می شناسم گفتم از اونجا !!!! 

من: خوب راستشو می گفتین ! از دانشگاه که بهتر بود !!!!! 

احمق : نه چون من عضو مجمع نخبگانم !!!!!!! 

من ! شما دانشجو دانشگاه ما نیستین ؟ 

احمق !‌نه آخه مجمع  نخبگانم هستم !!!
من : نگاه حکیمانه ! 

احمق : نگاه مغرورانه 

من:فقط نگاه ! بعد از کلی نگاه ! خوب اگه کارتون تموم شد من کار دارم ! خدانگهدار 

احمق:کارم تموم شد فقط یادتون نره که من عضو مجمع نخبگانم ! 

من: ار ار ار ار ار! باشه !‌جونه عمت !  

بعد با دوستم کلی خندیدیم ! 

طرح محرمانه ملی ! !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

۶ ماهه هر روز می خواد کارو شروع کنه ! هر روزم یه پروژه ملی تو دست داره اما نمی دونم پس کو این کار ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یه کار معمولی هم شروع نمی کنه چه برسه طرح ملی !!!!!!

بعدم یکی نیست بگه توکه همه درساتو با ۱۰ ۱۲ دیگه خیلی شاهکار کنی با ۱۴ پاس می شی !چه جوری عضو مجمع نخبگان هستی ؟تا جایی هم که ما خبر داریم هیچ کاره خاص و فوق العاده ایی هم تا حالا انجام ندادی !و الا تو بوق و کرنا کرده بودی ! 

فکرکرده ما از پشت کوه اومدیم !!!!!!!!!(یکم هم می خواد کم نیاره و خودشو واسه ما ببره بالا !!!!‌نمی دونه ما این مو ها را تو آسیاب سفید نکردیم . کلی همه جا در رفت و آمدیم و به قوله دوستم از هر سوراخ موشی سر در می یاریم !!!!!)  (شایدم یه نامه واسش اومده جوگیر شده فکرکرده عضوه اون جا است !!!!!!!)  

---------------------------------------------------------------------------------------------- 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
نیلوفر شنبه 4 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 21:36 http://my-home.blogsky.com/

وااای...عجب آدمی بود:))
واقعا راسته که میگن دانشگاه پر از سوژه اس...خوش باشی عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد