حرمت حس پنهان !‌

خیلی وقتها خیلی نگاهها از صد تا کلمه گویا تره ! طوری که آدم را مجبور می کنه به احترامش فقط سکوت کنه و  حرمتشو نگه داره و هر از چند گاهی تو خلوت خودتت فقط یاد آوریش کنی !
مثل امروز  !  من مات مکث نگاه ها بودم !!!! کلی جالبناک بود !!!!!!

حس پنهانی که عاشق پنهانیشم ! 

عاشق خیانت چشمهایی که می دونه نباید راز دل  را جار بزنه اما باز می زنه و  

عاشق اینکه هر دو آدرس کوچه علی چپ را از برند!!! 

در ظاهر به خون هم تشنه اند اما چشم ها حکایتی دیگر دارد !  

حکایت علاقه ایی که نباید اشکار بشه هر دو خوب اینو می دونند و با پنهانی اش !نگاه های دزدکی و و گره ی  ناگهانی چشمها  ! عشق دنیا را می کنند !
حرمت شناسند ! ارزش عشق و دل و نگاه را می دونند !
با کلمات خائن آلوده اش نمی کنند ! 

به اندازه ی کافی گویا هست !‌و به اندازه ی کافی ارزشمند !!!!!!!!!
پس در ظاهر دشمن خونی هم بودن چیزی را عوض نمی کنه !‌ذره ایی از عشق را کم نمی کنه !
 

عاشق این حس پنهانم !‌با تمام وجود 

سر انجامی نداره اما ابدیه ! 

از عمق نگاهها می شد خوند ! 

 

پ.ن:خیلی قشنگ بود ! 

پ.ن: خیلی غافلگیر کننده بود !‌جالبناکتر اینکه هر دو هم جا خوردند و برای چند دقیقه مات هم بودند و بعد هر دو با هم نگاههاشونو  دزدیدند !‌(آخه ۱۷ تا چشم دیگه داشتن این دو دشمن خونی ظاهری  را می پاییدند !‌منتظر طوفان بودند نه آرامش عمیق حس چشماشون !سرشار از اطمینان ! اعتماد ! عشق ! علاقه ! و تعجب !!!!!!!!!!!!! ) 

پ.ن: بسیار دلنشین و دوستداشتنی بود !!!!!!!!!!!!!! عا شقشم !!!!!!!!!!!!!!!‌ 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد