تو را دیدم ،خدا خندید ، من از عشق تو حظ کردم !!!!!!!!!!!!!!

سلام !!!!
حال من عالیه !!!!

شاید به خاطر بارون دیشب !شاید به خاطر قدم زدن زیر بارون !!!! و شاید به خاطر گوش کردن شعر شاهرخ !!!!! حالم اینقدر عالیه که صبح بدون زنگ ساعت ،ساعت 6:30 از خواب بیدار شدم !!!!!!!

شعر شاهرخ را یه بعدازظهر جمعه کشفش کردم وباهاش حظ کردم!!!!!وقتی که حمید خوابیده بود و تلاش من واسه بیدار کردنش بی فایده بود .آهنگ حظ کردن شاهرخ را پلی کردم ! شروع آهنگ و اون حالت ریتمیکش باعث شد حمید بیدار بشه .حرف دلم بود . این آهنگ هم شد سرود خانواده کوچک  ما !!!!!!!!!!!!!!!!!!!

مارجانیکا را شکر  دیروز بارون حسابی اومد و هوا کلی تمیز و نظیف و لطیف شد !!!هر چند نگران کننده است این بارون وسط تابستون و شاید نشانه ای از تغییر فصل و یا تاثیر ماهواره هابل در جو و منطقه خوارمیانه باشه اما بازم به خاطر کمبود آب و آلودگی هوا جای هزار هزار کرون شکر داره !!!!!

من شهرمو خیلی دوست دارم . واقعا از زندگی در این شهر خوشحالم !!!!دیشب که رو پل بودیم و یک جوان خوش صدا زد زیر آواز یادم اومد چه رسم خوبی داره شهرما  و یاده خاطرات عکاس فرانسوی افتادم که در توصیف صحنه دیشب نوشته بود : مردم زیر پل می روند و آنهایی که صدای خوشی دارند می خوانند و دیگران  برای حمایت و تشویق به دور او جمع می شوند.دیشب در  عرض چند دقیقه دور جوانک پر بود از جمعیت !!!!!!!!!!!!

تو راه برگشت  هوس آهنگ شاهرخ کردم  ،حس کردم ریتم آهنگ خیلی به بارون می خوره و حسم کاملا درست بود !!!!!!!!


این روزها فکرم خیلی درگیره !!!دو تا مهمانی مهم و اساسی دارم که باید هر چه زودتر دعوت کنم و میزبان باشم ولی متاسفانه حس میزبانی لازم برای این دو مهمانی را ندارم !!!!!!!

هوس خرید کتاب کردم !!!!! از همون خریدهایی که می رفتم کتابفروشی و قدم می زدم و کتاب بر می داشتم !!! از همونهایی که  بعد که سر حساب می شدم همه پولم را داده بودم بابت کتاب !!!!!!!!!

دلم می خواست وقت کنم کلاس حافظ و سعدی و مولانا خوانی می رفتم برنامه دارم تا آخر سال 94 حتما برم ولی هرچه زودتر می شد بهتر بود !!!!!!!!


دیروز بابا  مرخصی بود !!! کلی سر به سرش گذاشتم باهاش کشتی گرفتم و کلی حرف خنده دار زدیم !!!!! الان هم اومده دم در خونه پفک و چیبس و آلبالو وانگور آورده می گه به نیت تو و  براتو خریدم !!!!!کلی ذوق مرگ شدم.حس کردم دیروز واقعا بهش خوش گذشته و سر ذوقش آورده !!!!!


----------------------------------------------------

تو یه وبلاگی راجبه دختر و احساسات صندوقچه ای نظرش را نوشته بود .وقتی خوندم  کلی فکرمو مشغول کرد !!!!!!یاده بحث  و اختلاف نظر 6 یا 7 سال پیشم با مهنوش افتادم.منم حاضر نبودم صرفا وفقط به خاطر دوستی احساسات ناب عاشقیم !!!!!!را حروم کنم  .چون خودم را می شناختم و به نظر من همه این سخت گیریها و محدود کردن ها بر می گرده به خودشناسی یا خودناشناسی!!!!!من با شناختی که از خودم دارم می دونم دیر دل می بندم و اگر دل بستم دیگه نمی تونم فراموش کنم !!!شاید رها کنم اما فراموش نمی تونم بکنم و این عذاب آوره !!!! خیلی از کسانی که وارد رابطه های موقت ( که به ازدواج قرار ختم نشه )نمی شوند به خاطر اینه که حافظه فوق العاده قوی از جزئیات روابط وحرف ها و رفتارهای دیگران دارند ، زیادی درگیر رابطه می شنود و روحیاتشون برا روابط موقت اصلا مناسب نیست .این آدم ها می دونند با تمام شدن هر رابطه ای خودشون هم تمام میشوند و شاید دیگه نتونن شروع بشن !!!من نه مخالف و نه موافق روابط دوستی هستم اما به همه توصیه می کنم  قبل از هر چیز خودمون را باید خوب بشناسیم  تا آسیب نبینیم و به جبران آسیب ،آسیب به دیگران نزنیم!!!!!!!!

شریعتی یه متنی داره راجبه اینکه اول باید نهایت دوست داشتن را بلد باشی و بعد دنباله اونی که لایقه بگردی !!!!! کسانی که احساسات نابشون را خرج نمی کنند احساس می کنند نهایت را بلد شدن و منتظر لایق هستند و به نظرم اینم یه منش و روش زندگیه و نمیشه خرده گرفت !!!!!

به شخصه خوده من خیلی خوشحالم که احساسات ناب عاشقیم را در صندوقچه ای برای شوهرم گذاشته بودم .حمید لایقه دوست داشتنه.اینقدر موقعیت واسه تنفر ازهم تو زندگیمون پیش اومده اما احساس ناب مانع جدایی شده .پیوند ازدواج پشتوانه ای شده تا راحت عشق خرج کنی و خیالت راحت باشه .

آدم ها متوجه ضربه هایی که از طرف خودشون به خودشون می رسه نیستن .

منم یه زمانی از خودم خیلی ضربه خوردم . شاید در آینده و در مسائل جدیدتر هم دوباره  از خودم یا دیگران ضربه بخورم .اما حداقل یاد گرفتم ،قبل از اینکه بخوام ببینم چرا و کی بهم ضربه زده حتما بررسی میکنم نقطه ضعفم واسه اینکه ضربه بهم بخوره و دردم بیاد چیه  و جلوش را سریع می گیرم .بعد بررسی می کنم کی زده و در نهایت چرایی اش !!!!!! نمی دونم  تو زندگی چی شده مهمه یا چرایی اش ؟؟؟؟؟؟؟؟اما به نظرم باید دید کدومش برا رفع مسئله پاسخ بهتری داره و برا همون دنباله جواب گشت !!!!!!!!!!


واقعا اومدن حمید تو زندگی من به علت  یه حس مشترک یه رویای مشترک بود .وقتی اومد خاستگاری  واقعا قصد ازدواج نداشتم  ترسیده و رنجور بودم ،قرارش را به اصرار مامان قبول کردم که برم حضوری جواب نه بدم  با دیدنش .  خدا خندید ، جهان یه لحظه خوابش برد و غمهای توی قلبم مرد و لبم برا نه خاموش شد و حرف زدیم  و حرف زدیم و حرف زدیم و کم کم دلمو دزدید وجاش دوست داشتنش را بهم داد  و کم کم عاشق شدم و الان دیوونه اشم طوری که الان حس می کنم  زیر یه سقف با هم تونستیم  کل دنیا را عوض کنیم ومن همیشه دلم می خواست با همسرم دنیا را عوض کنیم و با حمید تونستم .دنیای خودمون را عوض کردیم و متفاوت از بقیه زندگی می کنیم و این منو خیلی سرذوق می یاره .مارجانیکا شکرت .

این شعر واسه همین خیلی حاله منو خوب می کنه چون حرف دله منه ! چون حکایت خانواده کوچک ماست !!!!!


میونِ بغض و لبخندم
میونِ خواب و بیداری
تو هم با من به این رویا
یه حس ِ مشترک داری
 
هنوزم باورش سخته
که تو اینجایی بی وقفه
حالا دنیای من با تو
همینجا زیر این سقفه
 
با تصویره همین دیدار
جهان یک لحظه ماتش برد
تا که چشماتو وا کردی
غمای توی قلبم مرد
 
تـو رو دیدم خدا خندید
من از عشق تــو حظ کردم
با تــو من کل دنیارو
تو یک لحظه عوض کردم



نظرات 1 + ارسال نظر
رویای شرقی سه‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 15:08 http://rooyyesharghi.blogsky.com/

سلام
برای معرفی این اهنگ زشت ممنون
شوخی کردم قشنگ بود دانلود کردم :)
اما فکر کنم برای شنیدنش باید حسش هم باشههه
شاد باشی

ممنون که نظر دادین . آره کلا شنیدن حس وحال می خواد .امیدوارم هر چه زودتر حسش را بیابید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد